[RB@Blog_Title]

بعد از تو

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ
  • نویسنده :
  • بازدید : [۱۵۸] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: تنهایی ,

بعد از تو 
گاهی وقت ها 
یک شب
چند روز 
طول می کشد ...!


ادامه مطلب

کافه همیشگی

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ ق.ظ
  • نویسنده :
  • بازدید : [۱۹۸] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: دلتنگی ,


از شنبه تا
۵شنبه را
برای خودت باش
حتی با صبح جمعه
هم کاری ندارم
ولی برای غروب جمعه
برنامه نداشته باش
همان کافه همیشگی
منتظرتم...


ادامه مطلب

تو به تنهایی...

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ
  • نویسنده :
  • بازدید : [۱۹۲] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: عاشقانه ها ,


تو به تنهایی...
برام یک جمعیتی...
به تنهایی یک شهری...
یک کشوری...
و من به اندازه چند میلیون نفر...
به تو وابسته ام..


ادامه مطلب

سلام عشقم حالت خوبه؟

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ق.ظ
  • نویسنده :
  • بازدید : [۱۱۵۶] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: فاز سنگین ,

سلام  عشقم  حالت  خوبه؟

نمیدونم  اینو  میخونی  یا  نه؟

اگه  نخونی  هم مهم  نیس...

میخوام  بنویسم  تا همه  ببینن...


همیشه  احساس  میکردم  خسته شدی  ولی  به  روت نمی آوردم...

من  دیگه  نیستم  ولی...

ولی  امیدوارم  یکی  بیاد  تو  زندگیت  که  بلد  باشه  بهت  محبت  کنه...

یکی  بیاد  که  واقعا  عاشقت  باشه...

یکی  که  همیشه  خوشحالت  کنه...

وقتی  به  این  که  فکر  میکنم...

الان  کجاست...

چیکار میکنه...

اونم  دلش  برام  تنگ  شده...

اونم  داره  کم کم  .کم  میاره...

چیشد  اون  دوستت   دارم  گفتنا...

اون  عشقم  گفتنا....  اون  قولو  قرارا....؟؟

دق  مرگ  میشم...

میدونم  حتما  تا  الان  زندگی  یکی  دیگه  شدی  و مال  اون  شدی...

 خوشبحال  اون  پسر ک  تو کنارشی...

 راستی  خوشبختی..

اون  ب  اندازه  من  دوست  داره(یا شایدم بیشتر)..  تو چی ؟

حتما  خیلی  دوسش  داری....

واسه  ما  ک  نتونستی  از چیز  بی  ارزشی  هم  بگذری  واسه  اون  چی ؟؟؟

 راستی  ب  اونم  میگی  پسر  من؟؟؟

 شبا  واسه  اونم  لالایی  میگی...

بوسش  میکنی  تا  اروم  بخوابه؟؟؟

.بغلش میکنی..  نازشو  میکشی...  اونم  واست  لوس  میشه ...

ما  ک  اینا  رو  توی  خیالاتمون  با هم  داشتیم....  خوشبحالش....
 
فک  نکنی  ک  بهش  حسودی  میکنما  ..نه...  خوشحالم  ک  کنار  اون  آرومی  و خوشبخت...

فقط  ی  چیزی..

از  طرف  من  ب  اونی  ک  جای  من  اومد  بگو...  بگو  سهیل  گفت  مراقب  عشق  من باش..

مبادا  دلشو  بشکنی  ...مبادا  کاری  کنی  ک  شونه  هاش  بلرزه...

مبادا  اشکشو  در  بیاریا...  مبادا ی  چیزی  بگه  و  روی  حرفش  ن  بیاریا....
 
عشق  من  تا  همین  جا  بسه ... اخه  وقتی   نمیخونی  ب  چ  امیدی  برات  بنویسم...
 
خدایا  میدونم  نمیخونه  ولی  ازت  خواهش  میکنم  تو  ک از  حرفام  خبر  داری  پس خواهشا  تو  مراقب  عشقم  باش..

 خدایا  سپردمش  ب  تو



خداحافظ...


ادامه مطلب

داخلِ کافه نشسته بودم....

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ
  • نویسنده :
  • بازدید : [۵۵۷] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: دلنوشته ,

داخلِ کافه نشسته بودم
میزِ کنارى ام دختر و پسرى بودند،
که ناخواسته توجهم را جلب کردند
همدیگر را نگاه میکردند و کلامى بینشان رد و بدل نمیشد
بغضى که دختر داشت و هر لحظه منتظرِ شنیدنِ صداى انفجارَش بودم
و پسرى که بى تفاوت ترین آدمِ روى زمین بود
بالاخره قطره اى از چشمِ دختر جارى شد و
تمامِ پهناى صورتش را گرفت...
با صدایى لرزان
فقط یک جمله را تکرار میکرد؛
"تو قول داده بودى"
و در جواب فقط سکوت میشنید و سکوت!
از پسر بودنم بَدَم آمد
از اینکه به پشتوانه ى جنسیتشان،قولِ مردانه میدهند و
مثلِ بچه ها میزنند زیرَش
از اینکه گاهى چون نمیتوانند طرفشان را نگه دارند،
چون دوست داشتن بلد نیستند،
هى قول میدهند و قول میدهند و قول میدهند!



ادامه مطلب