[RB@Blog_Title]

من خیلی وقت است که
 
در هوای نبودنت "یخ" زده ام!

برف و بوران و زمستان
که چیزی نیست..‌.

خود را به که بسپارم
وقتی که دلم تنگ است

پیدا نکنم همدل
دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی
از عشق نشانی نیست

گر هست یکی عاشق
آلوده به صد رنگ است !

شعرهایم را نخوان؛
زمزمه نکن
حالت بهم می خورد!
دهانت مزه خون می گیرد!
....بس که
احساسم
از تو
"تو دَهَنی"
خورده...

عاشق شده ام ، ولى کمى دیر شده
این قلب  ، براى  عاشقى پیر شده

عشق آمده و نشسته بر جان و دلم
بامنطق من ،  دوباره درگیر شده

انصاف نیست

دلت

واسه کسی تنگ بشه

که دلت رو شکسته

یه وقتایی با چشایه باز نبین!
همیشه دیدن خوب نیست که !

،بعضی چیزا رو اگه ببینی اذیت میشی
عذاب میبینی،عاروم عاروم میمیری !

همه تفکراتت خراب میشه !

بیا و نبین...خب؟