- نویسنده :
- بازدید : [۱۸۶] مشاهده
- دسته بندی : دسته: تنهایی ,
گفت:
قول بده...
گفتم چه قولی؟
گفت:
که هر وقت یاد من افتادی بخندی...
رفت...
همه فکر کردن اونقدرا هم دوسش نداشتم
که فقط خندیدم...
که همش خندیدم...
گفت:
قول بده...
گفتم چه قولی؟
گفت:
که هر وقت یاد من افتادی بخندی...
رفت...
همه فکر کردن اونقدرا هم دوسش نداشتم
که فقط خندیدم...
که همش خندیدم...
خود را به که بسپارم
وقتی که دلم تنگ است
پیدا نکنم همدل
دلها همه از سنگ است
گویا که در این وادی
از عشق نشانی نیست
گر هست یکی عاشق
آلوده به صد رنگ است !
عاشق شده ام ، ولى کمى دیر شده
این قلب ، براى عاشقى پیر شده
عشق آمده و نشسته بر جان و دلم
بامنطق من ، دوباره درگیر شده
مرا بی هوا نبوس!
دیوانه...
قلبم فرو می ریزد
مگر نمی دانی
شکوفه های بهاری
با هر نسیم کوچکی
می افتند
به زیر پای درخت...
اینطور ویرانگر
مرا نبوس!
من تشنه لبهای درافشان توهستم
دیوانه چشمان غزل خوان توهستم
چون ساحل دریای نگاهت هوسم بود
عمریست که من قوی پریشان توهستم