- نویسنده :
- بازدید : [۱۷۴] مشاهده
- دسته بندی : دسته: دلتنگی ,
تو ڪجاے شهر من هستے ، بیا
هرچہ مےگردم … نمےبینم تورا
مرگ بر این درد ها و غصہ ها
مرگ بر من ڪہ توراڪردم رها
مرگ برمن ڪہ…
تو ڪجاے شهر من هستے ، بیا
هرچہ مےگردم … نمےبینم تورا
مرگ بر این درد ها و غصہ ها
مرگ بر من ڪہ توراڪردم رها
مرگ برمن ڪہ…
وقت رفتن چشمهایت،
را تماشا می کنم.
غصه هارا می کشم ،
در خویش و حاشا می کنم
آسمان بغضش شکست،
از خلوت سنگین من
زیر باران ، خاطراتت
را تماشا می کنم
بوی جان هــــر نفسی از لب من می آید
تـــا شکایت نکند جان که ز جانان دورم
شب گه خواب ازاین خرقه برون میآیم
صبح بیـــدار شوم بـــاز در او محشورم
کافیست
دل به دلم بسپاری...
شَهر را خانه ی چَشمان تو خواهم کرد ،
اَبر را چَتر ِنگاهت ،
وَ به پروانه ها می گویم!
گِرد این گُل اگر می چرخید...
عطرِ موهایش را به باد دهید تا گُلِستان بِشَود کُلِّ جَهان
شکفتی همچو گل در بازوانم
درخشیدی چو مِی در جام جانم
به بالِ نغمه ی آن چشم وحشی
کشاندی تا بهشت جاودانم ..